Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (1707 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
anstatt, dass er arbeitet U بجای اینکه او [مرد] کار بکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
statt wie bisher ... U بجای اینکه همینطور که تا به حال بوده ....
anstatt dessen U بجای اینکه
anstatt zu arbeiten U بجای اینکه او کار بکند
statt ... zu tun U بجای اینکه انجام بدهند
Other Matches
Gabelfrühstück {n} U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
Brunch {m} U غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
Anstatt deiner U بجای تو
statt [Genitiv] <prep.> U بجای [بعوض]
statt einer Feier U بجای جشن
statt <conj.> U بجای [بعوض]
anstatt <conj.> U بجای [بعوض]
an Jemand's Statt U بجای کسی
alternativ <adv.> U بطور دیگر [بجای]
anstatt umgekehrt U بجای برعکس این
für Jemanden den Kopf hinhalten U مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
brutto für netto U ناخالص بجای خالص [مانند بها یا محصول یا وزن]
Mit diesem Befehl wird die Datenausgabe an eine Datei statt auf den Bildschirm gesendet. U برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
obwohl <conj.> U با اینکه
obgleich <conj.> U با اینکه
wenngleich <conj.> U با اینکه
es sei denn, dass <conj.> U جز اینکه
trotz [Genitiv] [Dativ] <prep.> با اینکه
wenn nicht <conj.> U جز اینکه
außer wenn <conj.> U جز اینکه
um zu ... U تا [اینکه ]
allerdings <adv.> U با اینکه
um ... zu U تا [اینکه ]
außer wenn <conj.> U مگر اینکه
ohne dass <conj.> U بدون اینکه
ohne dass <conj.> U مگر اینکه
außer dass <conj.> U مگر اینکه
sondern <conj.> U بدون اینکه
sondern <conj.> U مگر اینکه
unter dem Vorbehalt, dass ... U به شرط اینکه ....
wenngleich <conj.> U با وجود اینکه
außer dass <conj.> U بدون اینکه
ohne zu <conj.> U مگر اینکه
ohne zu <conj.> U بدون اینکه
deswegen <conj.> U برای اینکه
da <conj.> U برای اینکه
denn <conj.> U برای اینکه
weil <conj.> U برای اینکه
obgleich <conj.> U با وجود اینکه
obwohl <conj.> U با وجود اینکه
sobald <adv.> U به محض اینکه
um ... zu U برای [اینکه]
um zu ... U برای [اینکه]
es sei denn, dass <conj.> U مگر اینکه
wenn nicht <conj.> U مگر اینکه
obschon <conj.> U با اینکه [اصطلاح رسمی ]
um nicht zu sagen... <idiom> U به اضافه اینکه ... است
was ... anbelangt U درباره ... [با توجه به اینکه... ]
bei aller Liebe <idiom> U با اینکه اینقدر دوست دارم
obschon <conj.> U با وجود اینکه [اصطلاح رسمی ]
Obwohl er mir nichts bedeutet ... U با اینکه او برای من بی اهمیت است ...
Zum Zeichen, dass ich dich liebe. U به نشانه اینکه دوست دارم.
als ob [Konjunktiv] U مثل اینکه [همراه با وجه شرطی]
Je nachdem, wie spät wir ankommen ... U بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ...
ohne Spuren zu hinterlassen <adv.> U بدون اینکه ردی باقی بگذارد
Dualismus {m} U اعتقاد به اینکه تن و خرد دو هستی جداگانه هستند
Es ist schön dich wiederzusehen. U خیلی خوشحالم از اینکه شما را دوباره میبینم.
falls [vom Arzt] nicht anders verordnet U مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
Es ist noch Zeit, bis ich gehe. U هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
ohne einen Finger krumm zu machen U بدون اینکه به چیزی دستی بزند [اصطلاح روزمره]
ohne einen Finger krumm zu machen U بدون اینکه اصلا کاری بکند [اصطلاح روزمره]
die Arbeit abbrechen. U ازکار [بدون اینکه به پایان برسند ] دست بکشند.
vorbehaltlich anderweitiger Regelung U مگر اینکه به طور دیگر قید شده باشد
Ich mag Fußball, obwohl ich oft unterwegs bin. U با اینکه من اغلب در سفر هستم من فوتبال دوست دارم.
Wenn ich sie sehe, gibt es mir einen Stich. U وقتی که او [زن] را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند.
Jemandem wegen des Zuspätkommens Vorwürfe machen U کسی را بخاطر اینکه دیر آمده سرزنش کردن
als <conj.> U مانند [چون] [بعنوان] [بطوریکه] [چنانکه] [نظر به اینکه] [در نتیجه]
Ich kann mich noch erinnern, auch wenn [wiewohl] es schon lange her ist. [wenn es auch schon lange her ist.] U با اینکه خیلی وقت از آن گذشته است من هنوز به خاطرش دارم.
Ohne die Bedeutung dieser Frage schmälern zu wollen, möchte ich ... U بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
Es ist lieb, dass du dir Sorgen machst, aber es geht mir gut. U خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
Wie wärs, wenn wir mal zusammen ausgehen? U نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Jemanden als Geisel [fest] halten U کسی را در توقیف نگاه داشتن تا اینکه با دادن فدیه او را آزاد کنند
Wie zeige ich ihr ohne Worte, dass ich verliebt bin U چطور بدون اینکه حرفی بزنم به او [زن] نشون بدم که عاشق شدم؟
Jemanden erpressen U کسی را در توقیف نگاه داشتن تا اینکه با دادن فدیه او را آزاد کنند
Ich muss noch einige Dinge erledigen, bevor wir uns treffen. U من باید هنوز به چندتا کار برسم قبل از اینکه با هم ملاقات کنیم.
Die Abnahme erfolgt, sobald die Arbeiten abgeschlossen sind. U پس از اینکه اعمال به پایان رسیدند قبولی حواله صورت می گیرد. [ حقوق]
Maßnahmen ergreifen, um solche Praktiken zu unterbinden U اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
Dämpfe nicht einatmen, auch wenn kein Geruch wahrnehmbar. [Sicherheitshinweis] U نفس به داخل نکشید با اینکه هیچ بویی قابل حس نیست. [نکته ایمنی]
Er kam ums Leben, als sein Fallschirm versagte. U بخاطر اینکه چترش کار نکرد [عیب فنی داشت] او [مرد] کشته شد.
sich berieseln lassen U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
Kurz vor dem Zugriff der Polizei gelang ihnen die Flucht. U چند دقیقه قبل از اینکه پلیس هجوم بیاورد آنها موفق شدند فرار بکنند.
Wegen der häufigen Fehlalarme wird im Ernstfall niemand reagieren. U بخاطر اینکه بارها اعلام خطر دروغ است هیچکس در موقعیت جدی واکنش نمی کند.
Sie lehnte mehrere Lokale ab, bis wir uns auf eines einigen konnten. U او [زن] چند رستوران را رد کرد قبل از اینکه ما توانستیم به توافق یک رستوران برسیم.
Anstatt vorhandene Formen bloß abzuwandeln, sucht sie neue Lösungen. U به جای اینکه طرح های موجود را فقط اصلاح کند او [زن] به دنبال راه حل های تازه می رود.
Wenn man bedenkt, dass er Fußball erst zwei Jahre spielt, macht er es gut. U با ملاحظه به اینکه او تنها دو سال است که فوتبال بازی می کند قشنگ بازی می کند.
zur Information U برای آگاهی شما [برای اینکه شما آگاه باشید]
zu Ihrer Information U برای آگاهی شما [برای اینکه شما آگاه باشید]
Recent search history Forum search
3خواستم بدونم همین که ما میگیم (به سلامتی)به المانی چی میشه
3خواستم بدونم همین که ما میگیم (به سلامتی)به المانی چی میشه
3خواستم بدونم همین که ما میگیم (به سلامتی)به المانی چی میشه
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com